شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۷

پنجره

...بوی عید...بوی تو...آوای غربت...سلام ...خداخافظی...من...تو...فاصله ها
از پنجره اتاقم سرک میکشم میدونم سردِ ولی نفس کم آوُردم ،هوای سرد زمستان طولانی ریه هامُ میسوزونه
انگار که سالهاست زمستونه،بوی کهنگی میده
حس نوشتنم نیست
زنانه گی ام را گم کرده ام

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

chi shodi....koja gom shodi?

ناشناس گفت...

.....!!!???

ناشناس گفت...

salam tarahi webloget kheili sadeh ast va az arzesh ein neveshteh hay ghashang mikaheh azizam

گریزپا گفت...

دوست عزیز
ساده باشیم
....
با سپاس

ناشناس گفت...

azadeh jan sadegi ra ok ghabol daram vali ein tarahi on sadegie ke to manzorat hast ra nemiresoneh ein bitavajohi ro miresoneh va einkeh engar az sar bi hoselegi ye kario kardi
Ahmad Reza hastam dar zemn .

Azadeh گفت...

احمدرضا مرسی البته نشناختمت
نه اگه ساده است ازبی توجهی و یادل سیری نیست. من همین قدر بلدم. پیشنهاد عملی داری بگو...قرار بود دوستم برام درستش کنه که رفیق نیمه راه شد..به هر حال برای من که این وبلاگ خیلی عزیز
پاینده...ء

ناشناس گفت...

سلام
بله همدیگر را نمی شناسیم فقط خواستم بگم من که هی تند تند اینجا کامنت میدم و طراحی قالب می کنم کسی هستم و اسمی دارم
می دانم که نمی شناسید
من هم از طریق نت ورک بلوگ وبلاگتان را دیدم
من دستی در کار دارم همین الان دست بکار بشو و طراحی وبلاگتو روی یه کاغذ بکش و رنگها و همه چی رو برام بگو من با کمال میل درستش می کنم
احمد رضا - دوبلین

گریزپا گفت...

سپاس احمدرضای عزیز من با همین صفحه بی طرح خوشم...در ضمن طنین صدات آشناست....خوب باشی و اینجا بیا...خوشحال میشم

ناشناس گفت...

همین وبلاگ ساده به اندازه ای عشق در دل من اورده که هر روز صبح که کامپیوترم را روشن میکنم شاد میشوم به امید انکه نوشته ای جدید از تو به بینم

گریزپا گفت...

میگن آدم عشق را از دم و بازدم آدمی حس میکنه.... میدونم اینجا پر از آهنگ غم اگیز زندگی منه.....و میدونم که خوندنش برات سخته....ولی مرسی که میای و به سفره خانه دل من سر میزنی