برای روز زن بود برایت پستر زدیم... همینطور که از دستگاه در آمد اشک بر چشمانم نشست... به فکرم افتاد که چه بر سرت آورده اند در زیر شکنجه و بازجویی...
ولی یکشنبه صبح....بنگ...بنگ...بنگ...بنگ...بنگ
پنج اعدام در اوج نا جوانمردی،قساوت و بی عدالتی
مگر اعدام جوانمردانه هم داریم؟؟ نه...
صدای دختری که هیچ گاه صدایش را نشینیدم این روزها و امروز بارها اشک بر چشمانم نشانده دختری بی پناه که در دستان بی رحمی فریاد میزند:
"من که در دستان شما هستم بگذارید حداقل با خانواده ام خداحافظی کنم. بگذارید برای آخرین بار با دوستانم خدا حافظی کنم .من که نمیتوانم فرار کنم . اما بگذارید محض رضای خدا برای آخرین بار صدای مادرم را بشنوم و ....."
و نگذاشتند که نه آخرین کلامش را به همبندی هایش بگوید و نه به مادرش
چه غریبانه رفت به استقبال آزادی اش
و شیرین پر کشید و آزاد شد
دلمان را شکستند...اشک بر چشمانمان نشاندند.. خانواده ها را داغدار عزیزانشان کردند...جنازه ها را به خانواده ها پس ندادند که عزیزانشان را با افتخار به زادگاهشان باز گردانند و صورتهای آرام و کبودشان را بوسه زنند....همه را خوب میدانیم... ولی آنها به مانند همه دیکتاتورهای تاریخ نمیدانند که ما همه چه محکم دوش به دوش هم می ایستیم،امروز محکم تر از دیروز، و عدالت خواهی و آزادی را با هم فریاد میزنیم...ما ایستاده ایم
ولی یکشنبه صبح....بنگ...بنگ...بنگ...بنگ...بنگ
پنج اعدام در اوج نا جوانمردی،قساوت و بی عدالتی
مگر اعدام جوانمردانه هم داریم؟؟ نه...
صدای دختری که هیچ گاه صدایش را نشینیدم این روزها و امروز بارها اشک بر چشمانم نشانده دختری بی پناه که در دستان بی رحمی فریاد میزند:
"من که در دستان شما هستم بگذارید حداقل با خانواده ام خداحافظی کنم. بگذارید برای آخرین بار با دوستانم خدا حافظی کنم .من که نمیتوانم فرار کنم . اما بگذارید محض رضای خدا برای آخرین بار صدای مادرم را بشنوم و ....."
و نگذاشتند که نه آخرین کلامش را به همبندی هایش بگوید و نه به مادرش
چه غریبانه رفت به استقبال آزادی اش
و شیرین پر کشید و آزاد شد
دلمان را شکستند...اشک بر چشمانمان نشاندند.. خانواده ها را داغدار عزیزانشان کردند...جنازه ها را به خانواده ها پس ندادند که عزیزانشان را با افتخار به زادگاهشان باز گردانند و صورتهای آرام و کبودشان را بوسه زنند....همه را خوب میدانیم... ولی آنها به مانند همه دیکتاتورهای تاریخ نمیدانند که ما همه چه محکم دوش به دوش هم می ایستیم،امروز محکم تر از دیروز، و عدالت خواهی و آزادی را با هم فریاد میزنیم...ما ایستاده ایم
شیرین خواهر تنهای من که تنها ایستادی و تنها بر چوبه دار رفتی، من ایمان دارم که روزی فارس و کورد و ترک و بلوچ و ... در ایرانی آزاد و آباد با حق و حقوق برابر زندگی خواهند کرد... و یاد تو همیشه بر زبانها خواهد ماند... هر چند که من مطمئنم کوردستان شیرین و فرزاد زیاد داشته.... و تو عزیز دل شکسته،هموطن کورد من،غریبی نکن ما همه عزاداریم و همدرد... شعر های کوردی در این گوشه ها و کنار ها این روزها از هر زبانی رواتر و گویا تر است... که دل را آتش میزند
و اسم شیرین بر یادها و دلها خواهد ماند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر