از تو و حال آشفته که بگذرم
امروز سر کلاس درس حقوق که نشسته بودم ،محو سیستم حقوقی این مملکت انگلوساکسنی بودم
که استاد گرامی ذهنم رو شکوندُ من انداخت وسط تهران
وقتی داشت در مورد پایه های قانون اساسی ایران میگفت من حس میکردم که داره در مورد قرون وسطا حرف میزنه
فکر کنم قطر چشمهام زیاد شده بود، سکوتم رو شکوند و پرسید که ایرانی هستی؟
دیدید یه لحظه هایی هست که دلت میخواد مریخی باشی؟!این از اون لحظه ها بود،وسط بیان قانون سنگسار،دست و پا قطع کردن و اعدام حتا برای جرم اقتصادی ،و با اون جوی که توی کلاس بود قیافه من دیدنی بود...خلاصه وسط جیغ و فریاد همه با منش انگلیسی به همه گفت که ما به عنوان یک فرد پروفشنال فقط باید پایه قوانین کشورها رو بدونیم و قضاوتش نکنیم ....و کلاس آروم شد،ولی من نه
داشتم میرفتم سوار قطار بشم،با خودم کلکل میکردم که آخه چرا؟؟
من به عنوان یه ایرانی چی کار میتونستم یا میتونم انجام بدم و ندادم!!!ء
امروز علاوه بر هوای ابری لندن که داشت روحم رو میجوید
دلم از هوای تهران هم گرفته بود
۲ نظر:
آنها هم این دوران را از سر گذرانده اند شاید هم خشن تر از دوران ما . ما هم خواهیم گذراند . نگران نباش . زندگی باید کرد
sometimes (Qron vosta)e zendege karan behtare....too many law.....strees....!?
mesle yek aadame zendh valie berooh.?......
turst me!!!
ارسال یک نظر