در کنار همه بغضها باید شاد بود و جنبش سبز را زندگی کرد...22خرداد برای من هم تولدی بود...در طول سالی که گذشت، گریستم...امیدوار شدم...خندیدم... محکم ایستادم...کودکانه گاه خشمگین شدم...گاه خسته شدم و بر سنگفرش خیابان نشستم...زمین خوردم...ایستادم...هوشیارانه به دور و برم نگاه کردم... از حرفهای بیهوده گذشتم...فهمیدم هر سلامی دوستی نیست و هر نقدی دشمنی نیست... به همه اعتماد کردم تا آنجا که شکستندش... یاد گرفتم که جنبش در خارج از ایران موتور 12اسب بخار لازم داره و چون فضا رطوبتش زیاده و دشمن واقعی دور از دسترسه میکروبهای شایعه و هوچی گری در این فضا به سرعت رشد میکنه و خیلی سریع جای آنکه کنار تو است با آنکه در مقابل تو است عوض می شود...یاد گرفتم که برای گذر از دیکتاتوری بزرگ باید حتی در برابر دیکتاتوری های کوچک هم ایستاد، هر چند سخت و انرژی بر...
و این یکسال با همه لحظه های پر از سوالش گذشت... ولی خوشحالم که امروز کسانی که از کف همان خیابان به هم سلام دادیم در کنارم هستند که اگر اشکی به گونه ام میغلطد آن را با مهر پاک میکنند.... و گه گاه با شادی های هم شاد میشویم. و این راه بس طولانیست. زمان میبرد تا دیکتاتور درون هر ایرانی معنی دیگری به خود بگیرد و از من به ما برسیم. سوال ساده بود "رای من کجاست" و امروز هر جوابی به سوالات ما دهند همچنان ما ایستاده ایم تا دیده شویم، شمرده شویم و به حساب آییم و حق عزیزانی که خونشان به پای این سوال ساده ریخته شد را باز ستانیم.
۲ نظر:
nice
salam azadeh jan
webloget ro khondam alei bod
az in hame zahmat ke keshidi va sabz budanet khoshhalim
pirooz va sabz bashi saman
ارسال یک نظر