چهارشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۷

توهم

آسمان هم بر سرم سنگین است.....بوی غریب ما شدن به بوی آشنای من شدن رسید....نمیدانم دلم از غربت من و تو گرفته یا از دوست داشتنی که امروز باید خاکستری اش کنم ....شاید من در توهم سالهای از دست رفته تو را هم پر توهم نگریستم....پس صبوری ات که قرار بود عصای دستمان شود را به کدام عابر محتاج هدیه دادی؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

begzar za man aae ashana,
chon az to man degar gozashtam,
degar ba ham beganh shoo,
chon degaran ba sargozashtam,
bavar kon bad az to degare dar galbam jayat ra nemegerad,
har ashghe memerad khamoshe megerad ashgh to nememirad.
bavar kon bad az to degare dar galbam jayat ra nemegerad....