یکشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۸

بخشیده ام

یک بار از من خواستی که تو را بابت تمام آنچه نوشته ای، مینویسی و خواهی نوشت ببخشم !! از آن روزمن بارها تو را بخشیده ام و این روالِ روزها و شبهای من است....صدایت هنوز در گوشم میپیچد

۳ نظر:

Amir Ahish S گفت...

چشم هایم به راه
گوش هایم بپا
دست هایم در هم قفل
پاهایم در هم جفت
انتظار می زند در وجودم موج
ای دریغا
تو آسوده خفته ای در برج

امیر سیف علیان

Amir Ahish S گفت...

این نامه هست از آن روی
که از سر من نپرسید
این نامه را نوشتم
تا از سفر بترسید
پس زود بار ببندید
تا بارتان نبندند
بر قول خود بمانید
دیگر جدا ز معشوق
در این سرا نمانید
ای کاش که نبینید
هرگز جفای یاران
از من دگر نپرسید
از رفتن بهاران
بهار بود زمستان
در این فراق یاران
شاید قیامت شود
وقت وصال یاران
آخر چرا زندان
تا به وفا ندارد
آخر چرا از شمع
جز سوختن بر نیاید
ای کاش جز نوشتن
کاری ز من بر اید
ای کاش در اوج مستی
آخر زمان سر اید

امیر سیف علیان

Amir Ahish S گفت...

خواستم دوتا از شعرام رو بخونی و نظرت رو بگی؟

می تونم بپرسم چه کتابائی می خونی؟ برام جالبه نوشته هات من رو یاد چند نفر میندازه

خوشگل قلم فرسایی می کنی و تمیز