سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

رویای کودکی

لابه لای عدد ها و رقم ها که گم میشوم....دقیقا در همون لحظه که صفر ها جلوی چشمهام حجم میگیرند
یاد رویای کودکی ام میکنم
همان روزها که شیرین ترین نقشی که آزاده را در اون میدیدم شبیه این چیزی که امروز هست نبود
معلم ساده ای بود در یکی از کلاسهای شهری که دوستش داشت....عاشق بچه ها
و من چه دورم از رویای ساده و کودکانه ام این روزها
...و همیشه

یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۹

هیچستان سهراب

دلتنگ هیچستان سهرابم
عریان تر از همیشه بر پشت هیچستان خیمه زنم
در خلسه سهراب گم شوم
ناخن هایم را نجوم
علف را بو بکشم
باورهایم را نقاشی کنم
انار را دانه کنم
آزادی را مزمزه کنم
سهراب را صدا کنم
چند سهراب دیگر در دفتر تاریخ ایران زمین ما ثبت میشود؟

جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹

دلی طوفانی

این همه تلخی که بر من گذشت را کجای دل و روحم گذاشته ام ؟ چرا نوشتم که او را همان بس که فاحشه ای باشد تنها بر گور تمام پستی هایش و نه حتی فاحشه ای طناز که خاطره ای خوش بر جسم آدمی میگذارد؟ نمیدانم این همه تنفر را باید در خلوت تنهایی هایم از دل و روح خسته ام زمین بگذارم یا با صدای قلبی مهربان که آهنگ خوشی بر روزهایم مینوازد؟ هنوز هم مهربانی هست،
اول عاشق میشوم یا اول فراموش میکنم؟ یا دوباره عاشق میشوم و هیچ گاه فراموش نمیکنم؟
میدانم، میدانم که ذات دل مهربانم به دادم خواهد رسید و نجاتم خواهد داد از همه آنچه یکی پس از دیگری بر من گذشت.از تندی کلامم که بوی کلم نیم پز میدهد خرده نگیر بر من و کلام تلخ و کودکانه ام خرده نگیر، میدانم که هنوز تلخم، آخر تو نمیدانی در آن روزها که من تصمیم به سلاخی عشقی بزرگ گرفتم تا کجای نیستی و سیاهی رفتم...........رفتم تا که نباشم و از همون جا که ته ته ته دنیاست بین نیست و بود ، از نیستی ترسیدم و بازگشتم.
دیروز وقتی برای چند ساعتی نشسته بودم پشت میز مطب دندان پزشکی، زنی آشفته حال وارد شد، گویا بین ترس و درد در جدال بود و از دندان درد آنچنان نالید که صدایش مرا به یاد ناله های خاموش دلم انداخت. گویا از درد با خود تصمیم گرفته بود که دوایش تنها ریشه کن کردن این دندان است و ساعتی بعد با رویی شاد، که هم از درد خلاصی یافته بود و هم بر آن ترس چیره شده بود، مطب را ترک کرد....رفت و من پیش خودم فکر کردم که ای کاش کل این ماجرا به همین میمانست که من خود را به دست دندان پزشک حاذقی میسپردم و ساعتی بعد .......تمام
خوب میدانم که این روزها خنده ام اوج نمیگیرد. خوب میدانم که درانتهای تمام مهربانی هایم گودال سیاه و پر سوالیست ازجنس زشت شک و تردید به شکستن، خوب میدانم که بعد از آن روز که ساعتها گریه کردم، امروز اشکهایم خالیست
خوب میدانم که تو، نه او را نمیگویم، تو را میگویم از تلخی و بی گذشت بودن کلامم پر سوال نگاهم کردی
ولی بمان در کنار همه خستگیها و درد های نگفته ام، و نپرس که معنی این همه ناله و نفرین چیست، در کنار تمام آشفتگی این روزهایت، برایم آغوشی باش پر آرامش تا تمام شود این تلخی
نمیدانم زیاده میخواهم یا بیجا ولی این همان آرزوی شیرینیست از بودنی ساده و محکم که میماند

شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

نوروز سبز 1389


سال 1389 سال صبر و استقامت بر تمام عزیزانم،
همه آنهایی که دوستشون دارم،
همه آنهایی که آغوش گرمشون را در خاک غریب دلتنگم،
برای همه آنهایی که در دنیای مجازی دلتنگیهایم را گوش شدند،
و همه دوستانی که در این نه ماه اخیر یار و یاور هم شده ایم،
همه ما ها که به مانند جزیره ای تنها بودیم و الان بیشماریم و دست در دست هم داریم و یار دبستانی میخوانیم،
برای همه یاران سبزم در گوشه به گوشه دنیا،
برای همه و همه و همه مبارک باشه
اگر چه دلتنگ خونه سبزمم، اگر چه دلتنگ خونه مادربزگم، اگر چه دلم هوای بوی شهر اصفهان وآغوشهای گرم را کرده، و بیشتر از همه بوسه و آغوش گرم مامان و بابا را بر سر سفره هفت سین سخت دلتنگم
اگر چه دلامون غم داره ، اگه سهراب و ندا و کیانوش و اشکان را دلشکسته دلتنگیم، اگر کوهیارها و کاوه ها و درسا ها و هنگامه ها را چشم انتظاریم،
ولی امید دارم
امید دارم به آغاز بهار
امید دارم به فردای بهتر
امید دارم که ایران از برای همه ماست
عزیزانم سال 1389 بر همه شما مبارک باشه

پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

سال 88

روزهای پایانی سال پر از سوالی میگذره...امروز پنجشنبه آخر سال بود...فیس بوک همه دوستان مملو بود از عکسهای آخرین پنجشنبه سال در بهشت زهرا به یاد ندا و سهراب و اشکان و ترانه و شاخه گلهای چیده شده بر سر گورهای مظلومانه و بی صدای خاوران... دلم فشرده و تابیده شده در هم بین جنگ بر سر شادی و غم و امید و دردمندانه روحم را با خودم از این سوی خانه به آن سوی خانه میکشم...درونم را نگاه میکنم ... انگار که چشمان غم زده مادر سهراب بر وجودم سنگینی میکنه و از غم دل مادر زحمتکش کیانوش آشفته میشوم ... به راستی آنها که کیانوش و سهراب و ندا و ترانه و اشکان را با دستانشان کشتند شبها بیتاب و بیخواب نیستند؟؟؟ ولی نباید غمزده ماند، که اگر غمزده بمانیم خواهیم مرد... سال پر از امید وعشقمان را با دستان سیاهشان تبدیل کردند به سال خونین و پر از حماسه ،هر چه خواستند بر سرمان خراب کنند بر سرشان آوار شد و برای ما سکوی پرش...ولی مسئولیم....مسئول خون کسانی که نامشان در تاریخ ایران ثبت خواهد شد، مسئول دل سوخته همه کسانی هستیم که عزیز در راه آزادی ایران عزیزمان از دست دادند و سبز میمانیم که یادمان بماند چه میخواهیم و چه باید بکنیم... عزیزان زیادی در خارج از ایران اولین عید را در فضای غریبی سر میکنند...عزیزانی که نه مثل من به دنبال فردای بهتر کوله بستند بلکه عزیزانی که ایران برایشان به یکباره پر شده بود از احضاریه و زندان و شکنجه و وثیقه های سنگین و بدتر از همه بی پناهی در برابر دادگاه های ظالمانه ای که تمام هویت انسانی را به سلابه میکشند و آن سوی دیوارها پدران و مادران آشفته حال. آنها چه میکنند با عید غریبانه درغربت اجباریشان؟ من و تو چه میکنیم در این عید پر سوال؟
سبزه ام قد میکشه... خونه پر از عطر سنبله... آیا باز هم فرصت عاشقی هست؟ من بیصدا و تلخ در سکوت و خلاء عشقم را سلاخی کردم و چه تلخ بود

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

سپید موی من

قرار این بود و من نمیدانستم؟بر آیینه خیره مانده ام
نمیدانستم قرار بر این است که روزی از تعدد آنها هاج و واج بمانم که چه شد؟
نمیدانستم که اینگونه موی آدمی سپید میشود

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۸

درد دل

تهران....دانشگاه شهید بهشتی.....بوفه بالایی....چای داغ و شکلات.....رخوت بعد ازظهر....کلاسهای پر از طغیان.... پچ پچ سر کلاس بر سر برنامه کوه جمعه.... خنده های یواشکی....اعتراض به بحث ولایت مطلقه فقیه....یاد گرفتن رسم بازی با عدد ها و مدیریت.... نگاههای آشنا از اینور و اون ور کلاس...سوز سرمای راه دانشکده تا دم در دانشگاه یا نسیم بهار
و آن همه جنگ بی پایان من هر روز با هر آنچه که میگذشت
نمیدونم اگه اول اینجا (لندن)بودم و بعدش اونجا(تهران) اونوقت آیا دلم رضا میداد که با هر آنچه بود و نبود حال کنم و نَجنگم، یا نه ذات اون محیط بود که ذهن من را به اون جا میرسوند که همه چیز باید نقد میشد حتی اگر گوشی برای شنیدنش نبود در سکوت من با من!!! البته در مجموع از برآیند راه تا به اینجا به جز تنهاییش راضیم... این یکی هم تقصیر هیچ کس نیست....یا من بلند پریدم....یا آرام حرف دلم را زدم....یا زنانگی ها را خوب فرا نگرفتم... به هر حال همیشه یه جای کار میلنگه
ولی این روزهای دم عید حاضرم خودم را در سکوت و یا بلند بلند روزی صد بار سلاخی کنم شاید دل تنگم آرام و قرار بگیره از این حجم بزرگ تنهایی.....بوی ایران را از کنار هر سنبل و شب بویی که رد میشم حس میکنم و چقدر دلم دلتنگه همه چیزهایه که یه روزی ساده از کنارشون رد میشدم

سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

برنامه روز زن در لندن

ما گروهی از زنان ایرانی مقیم لندن روز شنبه 6 مارس 2010 از ساعت 2.00-4.00 بعد از ظهر در میدان ترافالگار لندن گرد هم می آییم تا صدای حق طلبی مادران عزادار و زنان ایرانی را به گوش همگان برسانیم.

زنان ایرانی در طول 30 سال گذشته تحت شرایط سخت وغیر حقوق بشری از مبارزه جهت بهبود حقوق انسانی خود قدمی به عقب ننشسته اند.

بر این باوریم که قوانین ناقض حقوق زنان در ایران، تبعیض جنسی و تحقیر زنان را در جامعه نهادینه کرده است. به گونه ای که زنان از حقوق انسانی خود محروم شده اند. حکومت ایران حق انتخاب آزادانه پوشش را از زنان سلب نموده با زیر پا گذاشتن حقوق زنان نظیر حق مسافرت، حق طلاق، حق سرپرستی فرزندان و حق ارث، حقوق انسانی نیمی از اعضای جامعه را لگدمال کرده است. همچنین این حکومت با قانونی کردن تعدد زوجات و صیغه، زنان را به بردگان جنسی برای مردان تبدیل کرده است.

علیرغم تمام فشارها و محدویت ها ، زنان ایرانی به مبارزه و مقاومت برای دستیابی به حقوق خود ادامه داده با حضور فعال و مثبت خود نقش چشمگیری در پیشبرد جنبش سبز ایران در وقایع بعد ازکودتای انتخاباتی دوازده ژوئن 2009، ایفا نموده اند. حکومت ایران با آگاهی از نقش و حضور زنان در مبارزه آزادی خواهانه مردم ایران، اقدام به دستگیری، شکنجه، تجاوز و اعدام آنها نموده است. در حال حاضر دهها زن ایرانی بدون داشتن وکیل و بدون حق دیدار با خانواده های خود در زندانها، تحت فشار و شکنجه هستند. ما خواستار آزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی زن هستیم و از تمامی نیروهای آزادیخواه و طرفدار حقوق بشر می خواهیم به هر شکل ممکن مارا حمایت کنند. ما همبستگی جهانی تحت عنوان «فراخوان برای آزادی و برابری جنسیتی در ایران» را ارج می نهیم، و در این مبارزه خود را بی پشتوانه نمی بینیم. حمایت از زنان ایران و حقوق پایمال شده آنها حمایت از گسترش جنبش آزادیخواهی کنونی مردم ایران است. روز 8 مارچ زنان دربند ایرانی را فراموش نکنید.

ایرانیان طرفدار آزادی و برابری جنسیتی در ایران
womensrightsiniran@gmail.com