جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۹۲

خش خش

لب وا نکن
واژه نگو
من جادوی مستانگی خودم شده ام
دود می شوم از دم خود
گوش هایم از داغ زمین می سوزد
دل به دست خود می دهم
بغض می کنم 
آه می کشم
خبری نیست
ابری نیست
بادی نیست
دو کودک مست از پاییز فریاد می زنند و خش خش برگها به وجدشان آورده 

چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۲

جاناتان

جاناتان
مرغ دریایی
سینه دریا طوفانی است قلبش از آتش صحرا سوزان تر
دستت را به من بده
پایم را به آغوش بگیر
سینه کش دریا سر به هوا نشو
من بارها 
با یک آخ ببخشید! 
در سینه سوزان دریا فرو افتادم 

سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۲

حجم نگاه و نفس

نفسهای آشنا
بوی زن
تیزی چشم مردانه از دو سو
عطر مستی و علف و تنانگی
رد خشکیده خاطرات دستان این و آن
تقاطع نفس نفس زدنها با هم
حجم وحشی خاطره ها
صدای پچ پچ مردانه ها و خنده ریز زنانه
شیطنت می کند،
دستش را تو گویی بی هوا به طره مردانه می اندازد
ولی خوب و آرام و عمیق تو گویی مست از همه دنیا 
خواب است 
-
نیستی لعنتی

یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۲

لَخت و لُخت

دلم پوست انداخته بود
عریان بود
شب لخت شده بود
من بی هوا مستی می کردم
گویا هیچ ستاره ای دیگر بر دلش نخواهد نشست
عربده می زد
هیچ قداره کشی در شب مستی نزدیکش نمی آمد
 اومدی، ماه شدی
رقصیدی و در آغوشت لولیدم
گر گرفتم
یخ شدی
صبح شد
خورشید درآمد
آب شدی
تمام
من یخ زدم
لخت در دل شب
من به لختی و لُختی در دل شب عادت داشتم
و حالا گم و گیج
خمار و سر به آسمان
مانده ام

جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۹۲

1001 شب هم گذشت شهرزاد

1001 شب از حصر میر حسین و رهنورد و کروبی می گذرد.
دل نگرانی، دلتنگی، عذاب وجدان، حس سنگینی ظلم، بی عدالتی همه اینها مدام در پس ذهن و روان من می چرخند و گاه بغض میشه میاد به چشمام.
قبول مسئولیت کردیم که امیدوار بمانیم، قبول مسئولیت کردیم که خردورزی کنیم  و ...
همه این ها قبول ولی من آرزویی دارم
آرزوی اینکه دلم آرام باشه از آرامش ایران

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۲

زنده زنده مرد

گفتند زندگی کن...زندگی کن....زندگی کن
ولی اون هر روز بیشتر از زندگی و رویاهاش دور شد 
و اینقدر زندگی نکرد تا زنده زنده مرد
حالا جنازه خودش هم براش سنگینی می کنه

1 نفره است

هوا 1 نفره است، خیابان 1 نفره است، پیاده روی خیابان 1 نفره است، قهوه داغ در دست گرفتن 1 نفره است، خواب من 1 نفره است، رویای من 1 نفره است، زندگی من 1 نفره است، میز غذای من 1 نفره است، گوشه دنج آشپزخانه ام 1 نفره است.
پاییز است و تو نیامده رفته ای

جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۹۲

برمی گردم تا واژه هایم را بازیابم

خیلی وقت می شه که اینجا نیومدم و ننوشتم واژه ها در استاتوس های فیس بوکی یه جورایی به یغما می ره. می خوام از این به بعد اینجا بنویسم. یه چیز هایی هست که اگه نوشته نشه ولی از یاد نمیره و پاک هم نمیشه. یه چیزهایی که انگار تو ننوشتن ها سنگین تر میشه رو دوش آدمی
برای همین می نویسم از این بعد