چهارشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۸

بیانیه

چشمانت بیانیه اند مرد بزرگ

همانطور که در همدردی با زجه های معصومانه مادر سهراب گریستیم در سکوت غمزده چشمان تو امروز آب شدیم

کاش راه را باز میگذاشتند تا به دلجویی ات بیاییم، همانگونه که تو به دلجویی مادر سهراب رفتی

ای کاش صدایمان را به گوش تو برسانند که: ما سبزیم، ما هوشیاریم،ما بیشماریم

که ما میدانیم و باور داریم که جنبش سبز ما جنبش خون آتش و خمپاره نیست

در این روزها ی پر دلهره و تلخ همانطور که نگران حال همه دوستانمان هستیم

تو بدان که

دختران و پسران و زنان و مردان بیشماری نگران حال تو هستند

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۸

نفرین شده

تمام زوایای ممکن پستی را در نوع بشر دیروز با خودم مرور میکردم
و عجب هنرمند قابلی بودی تو
باز هم مظلومانه کوله بر دوش راه بیفت ولی به هیچ کس نگو ، نگو که چه پستانه پستی
زیرا حتی تصور آن همه عاشقی هم آدمی را بر افروخته میکند....هیچ نگو، شاید جایی دیگر توان پستی نداشته باشی و بر جای بنشینی و جدا عاشقانه و نه روسپیگرانه زندگی را عاشقی کنی
وتا آن روز دور و بعید تنهامُردن و تنها زیستن، سهم عادلانه ایست برای تو که این همه را به آرزوی مُردن رساندی و تنها چند مایل آنطرف تر خندان در آغوش دیگری آرام مرثیه های تکراری عاشقانه ات را خواندی
نه حماقت نمیکنم....آرزوی مرگت را هم حتی نمیکنم
باشد که سالها با کوله باری پر از تنهایی مسافر راه بی پایانی باشی که بذر آن را با دست و دل و زبان بی وجدانت بر راهت پاشیده ای
تنها ماندن کوچکترین سهم نفرین این همه دل شکسته به پای روسپی گری های توست

پانوشت:

این را از زبان همه آنهایی نوشتم که اسمشان در گنجینه دل من محفوظ خواهد ماند

پدر معنوی


پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸

تحمل

یادم نیست کلاغهای خونمون صبحهای پاییز قارقار میکردند یا تابستون...ء
و نمیدونم حجم تحمل سردی و تنهایی میتونه چقدر باشه....ء
فقط امروز میدونم جایی در کشمکشِ بین قارقار کلاغ ها ،حجم تنهایی سکوتم، پرده گلبهیِ اتاقم، و دلگرفتگی عمیقم تا بی نهایت نبودن ها گم شدم
رفتم تا اونجا که همه بودنها به اندازه خط افق نازک میشود
بی عدالتی را دیدم، ظلم را فریاد کشیدم، حجم عمیق تنهایی را در عمق آشنا ترین نگاهها و عزیزانه ترین اسمها فریاد کشیدم، عشق را بوییدم، سهراب را به پاکی شعر خانه دوستش کجاست به آغوش گرفتم و بر شانه های نازکش همه تنهاییم را به اشک و شمع آتش زدم و او با شعله آتشش در این سرما سیگاری روشن کرد و برف میبارید...،
در همان خط باریک افق بر گیسوان فروغ بوسه زدم که زنانه زیست و همیشه زنانه ها را من به یاد او زمزمه کرده ام...،
و دیگر هیچ
...

چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۸

پیام شیرین عبادی: برای مردانی که زن بودن را ننگ نمی‌‌دانند




پسران عزیزم، فرزندان دلبندم که چادر مادر و روسری خواهرتان را ننگ ندانسته و با افتخار آن را سر کردید. نمی‌‌دانم دوست دربندتان - مجید توکلی - با چه لباس و هیاتی دستگیر شد، آن قدر از خبرگزاری‌های مربوط به دولت جمهوری اسلامی ایران ، دروغ شنیده‌ام که هیچ سخن و حدیث آنان را باور نکنم. مهم نیست که با لباس زنانه دستگیر شده باشد یا مردانه، مهم آنست که بر خلاف قانون دستگیر شد و هنگام بازداشت به جرم سخنانی که گفته بود، او را چنان مضروب کردند که تا مدتها تبدیل به کابوس جوانان شود، اما نمی‌‌دانستند که شما رویا دارید نه کابوس - شما از ستمگر نمی‌‌هراسید بل باعث هراس هر ستمگر هستید.

فرزندانم، شما با حرکت نمادین خود نه تنها از دوست دربندتان، بلکه از "زن" بودن دفاع کردید. شما با این حرکت نمادین نشان دادید که مخالف قوانین تبعیض آمیز هستید. مخالف قانونی هستید که زن را نه یک انسان بل نیمی از انسان به حساب می‌‌آورد و به همین دلیل شهادت دو زن در دادگاه معادل با شهادت یک مرد است.

شما جوانان فریاد زدید که به مادرانتان احترام می‌‌گذارید و حقوق انسانی‌ خواهرانتان را پاس می‌‌دارید. شما واژه "فمینیسم" را یک بار دیگر برای بازجویان بازداشتگاه‌ها معنی کردید. بسیاری از دخترانم در بی داد گاه‌ها به جرم "فمینیست" بودن به زندان افتادند، سالها روزی نامه‌های دولتی مرا به علت "فمینیست" بودن مورد انواع تهمت و افترأ قرار دادند و حل آنکه فمنیست از منظر من، شما و دخترانم به معنای‌ ،"زن بودن" و افتخار به زن بودن است و بس - ما از خلقت خداوندی ننگ نداریم که ما را زن آفرید - ننگ بر کسانی که زن را ناقص الخلقه و ناقص العقل می‌‌دانند. و به صرف مرد بودن، خود را از مادرانشان برترمی پندارند. ننگ بر آنانی‌ که بر دامان مادر بزرگ شدند، از شیره جان او تغذیه کردند و وقتی‌ به مسند و مقامی رسیدند وقیحانه برای خود چون مرد بودند حقوقی دو برابر مادر مقرر کردند و بی‌ شرمانه در قانون نوشتند: "اگر مردی زنی‌ را ولو عمداً به قتل برساند، خانواده زنی‌ که به قتل رسیده، برای قصاص قا تل باید قبلا نیمی از دیه قاتل را به او بپردازد".

آنان با تصویب چنین قانونی برای مردی که زنی‌ را به قتل برساند در حقیقت پاداشی نیز در نظر گرفته اند، زیرا در نزد آنها زن بودن گناه کمی‌ نیست و نیاز جامعه به زنان فقط آن است که "نشینند و زایند شیران نر" و به همین دلیل است که سهمیه جنسیتی در دانشگاه‌ها برقرار کردند تا سدی برای ورود خواهرانتان به دانشگاه‌ها ایجاد کنند. سعی‌ کردند صدای مساوات طلبی زنان را به جرم "اقدام علیه امنیت ملی‌" خاموش سازند، به مأمورین خود دستور بازداشت، تهدید ، ضرب و شتم زنانی را که خواهان حقوق برابر بودند، دادند.

پسران عزیزم، چون در تارخ دیرینه این مملکت همواره حق زنان را ربوده و از سهم آنان کاسته بودند، بنابراین به تلافی گذشته‌ها می‌خواهم شما را از "جنبش دانشجویی" بربایم و با افتخار بگویم شما متعلق به جنبش تساوی طلبانه زنان ایران هستید. ما این حرکت نمادین را با افتخار در تاریخ جنبش خود ثبت خواهیم کرد.

شیرین عبادی

بیست و چهارم آذر ماه هزار و سیصد وهشتاد و هشت


source:http://www.iranfemschool.com/spip.php?article3916

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

کودکانه ها


بعضی وقتها کودک میشوم....دلم می خواهد پا برزمین بکوبم و فریاد بکشم که من،
نه مرفه بی دردم،نه غیر خودی، نه خس و خاشاک، نه اقلیت...
من ایرانیم
و همه ایرانیها را با هر ایمان و اعتقادی حرمت می گذارم،
خون را با خون پاک نمیکنم، بی حرمتی نمیکنم،رهایم کنید، بگذارید من هم در خاک و کشور خودم بدون حس غریب غربت زدگی زندگی کنم....خواهران و برادرانم را آسوده بگذارید....
خسته ام

شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۸

مادران داغدار ایران زمین...14آذر


مردم ایران زمین، مادران داغدارمان را حرمت نگه نداشتند...اعتراض و سوگواریشان را تاب نیاوردند و امروز به گزارش خبرگزاریها با یورشی وحشیانه به محل تجمع آنها در پارک لاله 16نفر از تجمع کنندگان شامل4 مادر عزادار را دستگیر کردند.

آنها به راستی نمیدانند مادری که عزیزش را به خاک سرد سپرده دیگر از زور و باتوم و زندان هراسی ندارد

ما در لندن این یورش وحشیانه به مادران عزیز و داغدار ایران زمین را محکوم میکنیم و به زودی در حمایت ازآنها گرد هم جمع میشویم و فریاد مظلومیت آنها و ظلم ستیزی بی پایانشان را به گوش دنیا خواهیم رساند

....

ای ظالمان قرن بدانید که سهراب و ندا و اشکان و کیانوش ها امروز کسانی هستند که ما در باز پس گرفتن خونشان از پای نخواهیم نشست

ای ظالمان قرن که ترس و زبونی در باتوم های شما امروز بیداد میکند بدانید که ایرانی تا زمانی زنده است که زیر بار ظلم نرود

اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید

....

مادر سهراب....مادر ندا...مادر کیانوش ... و تو مادر داغدار بدان که ما که در غم تو بارها به گریه نشستیم این بی حرمتی را بی پاسخ نخواهیم گذاشت

جمعه، آذر ۱۳، ۱۳۸۸

سادگی

ساده باشیم
چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
باز هم ساده و بی آلایش مینویسم
از اول مینویسم
....
من آزاده هستم
....
بار ها گم شدم....زمین خوردم
ولی پیدا شدم و راه را باز یافتم
.....
من از زندگی اینگونه آموختم که از کنار لجنزار باید گذشت هر چند که، چند صباحی مست و مدهوش در آن شناگر بوده ای...
میگذرم چرا که آفتاب بار دیگه بر تنم خواهد تابید و از همه آن روزگارِ پر از بوی کهنگی و لجنزاری جز خاطره ای به جا نخواهد ماند
....
و بیچاره لجن