یکشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۹

روز تلخ قدس در لندن

دیروز 4سپتامبر2010روز قدس بود در کشورهایی مثل انگلیس

حدود ساعت 2 بعدازظهر رسیدم به جمعی که داشتند خودشون را برای شرکت در راهپیمایی حاضر میکردند. بین جمعیت چرخیدم، بینابین جمعیت چهرهای ایرانی را تک و توک میشد دید. احتمالا با حس زنانگی ابتدا سراغ دختری رفتم که پرچم ایران دستش بود

سلامم را با دشنام پاسخ گفت

خیلی تلخه تو خاک غریب ایرانی بهت دشنام بده...جواب دادم شرمنده ام که رنگ سبز بلوزم را هم تاب نیاوردی و به سراغ دومی رفتم

مردی میانسال که سلامم را جواب داد بهش گفتم حاج اقا نظرت چیه راجع به اونچه در ایرانمون میگذره....؟؟؟

نگاهم کرد و گفت شما سبز ها را همین انگلیس ....به سر ما نازل کرد

گفتم این چه حرفیه شما پیرزنها و پیرمردها و زنان و مردان کشور خودتون را که از ته دل فریاد میزدند را به بیگانه نسبت میدید؟

گفت بله همش زیر سر آمریکا و انگلیسه

گفتم نه جنبش سبز از رگ و ریشه داخل همون ایران زد بیرون

گفت امسال همتون اون مملکت را به آشوب کشیدید

گفتم من هم رای دادم و به دنبال رایم اومدم بیرون، من به خاطر تغییرات داخل نظام برای ایرانی بهتر رفتم پای صندوق رای...من و امثال من که اگه آشوبگر بودیم راه دیگه ای را انتخاب میکردیم....ولی جواب سوال ساده اون جمعیت چی بود؟؟سهرابها و ندا ها و کیانوش ها را کشتند و کوهیارها و شیواها را زندان کردند. به صانعی و کروبی قرآن خوان هم رحم نکردند، دشمنان فرضی آقایان از بدنه همان نظام هستند که ما براي فردای بهترش رفتیم و رای داديم...چطور شد حالا انگلیسی شدند همه؟

گفت: شما ها دارید از این داستان استفاده تبلیغاتی میکنید و من هم دیگه جوابی به حرفای انتخاباتی نمیدم

گفتم:شما واقعا فکر میکنید ایران با فلسطین امروز فرق میکنه؟

گفت: شماها از اسراییل میترسید شماها صدای فلسطین را میخواین خفه کنید

گفتم : آفای محترم من و خیلی از سبزها با هر ظلمی هر گوشه دنیا مخالفیم...ولی ایرانمون، دوستای عزیزمون زیر شکنجه و تجاوز و حکم های ناعادلانه هستند، این انصافه؟ این اسلامه؟

گفت: قانون شکنی کردند

گفتم: پرسید رای من کجاست و جوابش گلوله بود

چیزی نگفت و بدون خدافظی من را در بغضم رها کرد و رفت

دوتا پسر جوان که فارسی حرف میزدند توجهم را جلب کردند

رفتم طرفشون سکوت را شکستم و گفتم سلام

گفتند سلام و من سریع پرسیدم دارید میرید راهپیمایی برای قدس فکر نمیکنید قدس امروز بهانه ای دست دولتمردان ایرانه وقتی با مردم خودشون این جوری رفتار میکنند

و باز هم جواب تکراری

خانوم جنبش سبز را انگلیس جنایتکار ساپورت می کنه

گفتم آقا همین انگلیس جنایتکاری که تو میگی به تو این حق را میده که توی کشورش راهپیمایی کنی، میدونی مردم توی ایران چقدر منتظر همین حق ساده مدنیشون هستند و دولت احمدی نژاد بهشون این اجازه را نداد

گفت خوب ما ظرفیت دموکراسی را نداریم

گفتم چرا داریم ببین اینجا من میام می ایستم توی صورت تو بدون اینکه بهت توهین کنم باهات حرف میزنم و تو هم چماق دستت نیست که تو سر من بزنی و این اجازه را نداری من هم همینطور..به این میگن مملکتی که توش دموکراسی نهادینه است و من و تو چاره ای نداریم جز اینکه با همحرف بزنیم اگه الان ایران بودیم تو تاحالا چند بار زده بودی تو گوش من؟ما فقط یه فضای سالم میخوایم که در اون من و تو بتونیم کنار هم زندگی کنیم با تمام اختلاف نظرهامون

گفت : نمیشه

گفتم چرا؟ میخوای با اون سیل آدم چی کار کنی؟ بندازیشون تو رودخونه یا بدیشون دست باد...نه اون صدای خفته از اون همه فشار و زور از یه جایی سر بیرون میزنه

یه نگاهی کرد و گفت سبزها فقط 25 خرداد ساکت بودند بعدش شکستند و خراب کردند . خوب باید با اغتشاش مبارزه کرد

گفتم بر فرض محال که حرفت درست باشه همون روز 25 خرداد 26نفر کشته شدند

یکیشون گفت 26 نفر که آمار غلطیه 7یا8نفر

گفتم اصلا یک نفر...خوبه....چرا.؟؟.یه سهراب هم بی عدالتی بود...مگه نه اینکه تو برای عدالت خواهی فلسطینیها امروز اومدی، ولی حتی به ذهنت اومد که اون هموطنت بود و یک روز اومدی بیاستی کنار ما به خونخواهی همون یک نفر و فریاد بزنی برادر شهیدم حقت پس میگیرم؟
که خودت خوب میدونی از آمارها که بیش از صد نفر از عزیزترین بچه های اون مملکت به خون کشیده شدند

پسرک گفت ما باید بریم

خانم دیگه ای توجهم را جلب کرد به سلام و علیک نرسید به جز بد و بیراه هایی که شنیدم گفت شما اسراییلیها

گفتم خانوم من برای کشته شدن همین بچه هایی که عکسشون روی پلاکاردهاست به خیابونهای لندن اومدم...من دلنگران ایرانم.....میدونی بر سر نگینی که ماشین نیروی انتظامی از روی مادرش چند بار عبور کرد و کشته شد این روزها چی میاد اون دختر7ساله مثل خیلی از این کودکان فلسطینی مادر دیگه نداره....میدونی اینم ظلمه چه فرقی داره از طرفه کی باشه؟!

جوابهاش قابل نوشتن نیست

و من یخ کرده بودم و میلرزیدم و پیش خودم فکر کردم که چقدر راه مونده که ما بریم و چقدر سخته اینهمه دیکتاتوریه نهادینه شده را بیرون کنیم از گوشت و پوست و استخونمون

با گلوی پر از بغض از این جمعیت جدا شدم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام حرف من با آدا است.
من یکی از آن دو پسری که در راهپیمایی قدس با هم حرف زدیم مطالبی که شما درج کردید تقریباً 50 درصد درست نوشتی و بقیه را نگفتی.
ما به شما گفتیم همه حق اعتراض و حرف زدن را دارند در صورتی که با منطق و از روی اصول حرف بزنیم و تقریباً چند دقیقه ای که با هم حرف زدیم هر دو طرف حرفهای خودمان را بر اساس استدلال و منطق خودمان حرف زدیم بدون اینکه تنشی و یا ناراحتی بین ما پیش بیاید ولی متاسفانه بعد از یک ساعت که شما را در صف انگلیسیهای ضد اسلام و ضد بشریت دیدم متاسفانه آن برخورد منطقی و احترام را از شما ندیدم و به همراهان خودت گقتی که این آقا مزدور است و چند تا توهین دیگر به من کردید در صورتی که نمی دانید که من چه کسی هستم و برای چه انجا رفته بودم. و شما که بر اساس ندانسته خودتان به هموطن خودتان در غربت و در کنار انگلیسیها توهین می کنید چگونه به خودتان اجازه می دهید حرف از آزادی و دمکراسی بزیند و اگر تعریف شما از دمکزاسی توهین کردن به دیگران است که من به شما پیشنهاد می کنم همه چیز را فراموش کنید و بروید تعریف درست از دمکراسی را بیاموزید بعداً وقت بسیار است برای ادعای دمکراسی و آزادی بیان.
آن چند نفر جوان مست و از خود بیخود انگلیسی که انجا تجمع کرده بودند برای یک یک منظور و هدف دیگری بودند و من خودم شرمم آمد که هموطنان من در منار این افراد بودند.
شما اگر اعتراض دارید و یا حرفی دارید آن هم راه و رسم خود را دارد و مکان خاص خود را دارد .
من احتمال می دهم که شما بعد از انتخابات تا به حال در چندین و چند تجمع اعتراض آمیز شرکت کرده اید ولی تا به حال نتیجه ای گرفته اید؟ به جایی رسیده اید؟
من منکر اعتراض و حق گرفتن نیستم و منکر ایراد در انتخابات هم نیستم و موارد هم زیاد بوده است ولی این راه درستی نیست که شما در پیش گرفته اید. امیدوارم که تمام این نوشته را در وبلاگ خود بگذارید که معلوم شود که شما هم به دمکراسی معتقد هستید.
ایران برای همه ایرانیان است
موفق باشید

گریزپا گفت...

همونطور که یادته من دستگاه ضبط نداشتم و هر آنچه که نوشتم از خاطرم بود دوم اینکه من اصولا با حرکتهای تهاجمی مخالفم به خاطر همین خودم تنهایی اومدم بینتون و نمیخواستم فضای تهاجمی ایجاد بشه. اونجا هم به پسری که کنارم ایستاده بود خواستم که آروم باشه و مزدور در ادبیات من نیست. تو دور بودی و هیچی نشنیدی. هر چند که نمیدونم اون عکسها کجا رفته!! هیچ میدونی بچه ها پرچم فلسطین در دست داشتند. و بین ما و اون گروه میله هایی بود برای اینکه وارد نشوند. به هر حال تنهایی جایی که میتوان ایستاد در یک محل است و چاره دیگری هم نبود. برای من ظلم ظلم است و به قول خود فلسطینیها رییس جمهوری که خود قدرتش را به استناد زور به دست آورده نمی تواند حامی فلسطینیها باشه.
ما بار ها مجبور شدیم در کنار مجاهدین، کمونیست ها و سلطنت طلبها بیاستیم و خودمان را با میله های فلزی از آنها جدا کنیم. این بار هم از آن گروهها با میله ها جدا شده بودیم
هستند دوستانی که ادبیات آرومی دارند و فضای بحث و گفتگو را به تنش نمیکشند...بین شما هم کسانی بودند که رکیک ترین کلمات را از من دریغ نکردند با اینکه من بر عکس شما حتی با دوربین هم توی صورتشون نرفتم
ایران برای همه ایرانیان است
و ما زمانی که راه گفتگو را ببندیم به هیچ جایی نمیرسیم و دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگر تعویض میکنیم
سبز باشید