شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹

ندا

درست در شمالی ترین نقطه اتاقم روزها و بارها چشمم به این پوستر با نوشته ای که داره میخوره...هر بار چشمم را ازش می دزدم ولی اونجا هست و خواهد ماند
دلتنگی و بی قراری امان از روح و روانم بریده
ایران آزادم آرزوست
ولی همان ویران سرا را هم دوست دارم
من در غربت نخواهم مرد
من در غربت نخواهم پوسید
دیر یا زود به خانه باز میگردم


If tears could build a stairway

and memories a lane

I'd walk right up to heaven

and

bring you home again



هیچ نظری موجود نیست: