پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹

شیرین



برای روز زن بود برایت پستر زدیم... همینطور که از دستگاه در آمد اشک بر چشمانم نشست... به فکرم افتاد که چه بر سرت آورده اند در زیر شکنجه و بازجویی...
ولی یکشنبه صبح....بنگ...بنگ...بنگ...بنگ...بنگ
پنج اعدام در اوج نا جوانمردی،قساوت و بی عدالتی
مگر اعدام جوانمردانه هم داریم؟؟ نه...
صدای دختری که هیچ گاه صدایش را نشینیدم این روزها و امروز بارها اشک بر چشمانم نشانده دختری بی پناه که در دستان بی رحمی فریاد میزند:

"من که در دستان شما هستم بگذارید حداقل با خانواده ام خداحافظی کنم. بگذارید برای آخرین بار با دوستانم خدا حافظی کنم .من که نمیتوانم فرار کنم . اما بگذارید محض رضای خدا برای آخرین بار صدای مادرم را بشنوم و ....."

و نگذاشتند که نه آخرین کلامش را به همبندی هایش بگوید و نه به مادرش
چه غریبانه رفت به استقبال آزادی اش
و شیرین پر کشید و آزاد شد



دلمان را شکستند...اشک بر چشمانمان نشاندند.. خانواده ها را داغدار عزیزانشان کردند...جنازه ها را به خانواده ها پس ندادند که عزیزانشان را با افتخار به زادگاهشان باز گردانند و صورتهای آرام و کبودشان را بوسه زنند....همه را خوب میدانیم... ولی آنها به مانند همه دیکتاتورهای تاریخ نمیدانند که ما همه چه محکم دوش به دوش هم می ایستیم،امروز محکم تر از دیروز، و عدالت خواهی و آزادی را با هم فریاد میزنیم...ما ایستاده ایم


شیرین خواهر تنهای من که تنها ایستادی و تنها بر چوبه دار رفتی، من ایمان دارم که روزی فارس و کورد و ترک و بلوچ و ... در ایرانی آزاد و آباد با حق و حقوق برابر زندگی خواهند کرد... و یاد تو همیشه بر زبانها خواهد ماند... هر چند که من مطمئنم کوردستان شیرین و فرزاد زیاد داشته.... و تو عزیز دل شکسته،هموطن کورد من،غریبی نکن ما همه عزاداریم و همدرد... شعر های کوردی در این گوشه ها و کنار ها این روزها از هر زبانی رواتر و گویا تر است... که دل را آتش میزند

و اسم شیرین بر یادها و دلها خواهد ماند

هیچ نظری موجود نیست: