جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹

تلخ

طعم تلخ سیگار....
طعم تلخ دوری...
طعم تلخ تصور شنیدن شکنجه های یک زن...
طعم تلخ توهم غربت نشینانی که پاک فضای خانه را به فضای غربت باخته اند...
طعم تلخ ایرانی بزرگ در پشت میله های زندان...
طعم تلخ هوای آزادی آنجا که از داشتنش لذتی نمی بری...
پنجره را باز می کنم
ابر ها بر سرم سنگینی می کنند
خاطره ها و امید ها و آرزوها رهایم نمی کنند
تو نیستی
او نیست
من هم نیستم
کجاییم "ما"؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

گفتن و شنیدن
براستی لب گشودن و دروغ به پادافره
شنودن
پاکی چون زلال، پلشتی چون دشنه برگشته از قتال

رفتن و ماندن
رفتنی چون تیر آرش و ماندگانی هم در پیش، در «پس » و هم در«پشت» همچون خنجری
چون افراسیاب
علی شین (مونترال)