پنجشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۹

فضای من

فضای عاطفه مثل جباریت خدا بوی خشم می دهد
فضای تبسم مثل تیشه جلاد بوی خون می دهد
فضای دل من مثل تابستان قطب یخ زده است
فضای ایران مثل بوی گند گاز کارخانه های آدم کشی نازی هاست
فضای هر بدرقه ای مثل مردن و باز نگشتن است
فضای هر سلامی مثل خداحافظی تلخ پر سوال و پر گریه است
فضای هر صبحی به مانند قلب گنجشک زندانی شده در اتاقکی میزند و می لرزد
فضای آزادی بوی سرد سلول انفرادیست
فضای خانه دور است و محو و گم
فضای هر عشقی...عشق؟؟؟ نمی دانم کجای روز گار جایش گذاشتیم
فضای هر آغوشی...آغوش؟؟؟ بگذار این یکی را هیچ نگویم

۱ نظر:

hamid7660@yahoo.com گفت...

khali ziba bood mer30 man hamid hastam 33 az london