شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۷

شهر کوچک من

شهر کوچک من
امروز بعد از چهار ماه رفتم به شهر کوچکی که 7سال در اون زندگی میکردم
و به اون خونه ای که من يه روزی عصيان گرايانه چمدونمُ جمع کردم و رفتم توش، و خيلی چيز ها را اونجا تجربه کردم.خانه نقلی کوچيکی بود ولی فضای گرمی داشت. اون حياط سبزپر از سنجابُ بلبل و اون زن صاحبخونه انگليسی مهربونی که کلی برام بودنش وزن بودن داشت و خيلی وقتها به داد تنهاييم ميرسيد، و شوهر گلش که هميشه مواظب بود که دم خونه من يخ نزده باشه
آره دلم هوای اونجا را کرده بود...مردمی که به هم لبخند ميزنند...و شهری که در کل دو تا خيابون بيشترنداشت...من هنوزم با لندن غريبه ام...زمان ميبره تا به اين شهر شلوغ که خيلی چيزاش شبيه تهران
عادت کنم

۸ نظر:

ناشناس گفت...

wow!khoob, vali kotah....!!??

گریزپا گفت...

kootah chi??daastan benevisam?lol

ناشناس گفت...

1 page! the same locality
در ضمن بگم که من نه نویسنده هستم و نه روزنامه نگار

گریزپا گفت...

manzoooret chi boood:D

ناشناس گفت...

Inam Bemoneh...!

گریزپا گفت...

As you wish

Driller گفت...

مبارکه خیلی خیلی خوشکله :D

گریزپا گفت...

خیلی خیلی سپاس
:)