شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۸

چند بار

چند بار خسته به گوشه اي افتاده بودم و تو به فريادم رسيدی؟
چند بار که دلم هوای آغوش گرم کرده بود بغل گشودی و من را به آرامش کوير مهمان کردی؟
چند بار درد دلهايم را شنيدی و با صدای گرمت غم را از دلم بردی؟
چند بار با قهقهه هايم بلند بلند خنديدی؟
چند بار با مستی ام مستانگی کردی؟
چند بار دنيا را از نگاه من ديدی؟
چند بار بر سر سفره عشق با من هم غذا شدی؟
چند بار صورت نشسته و موی شانه نکرده من را بوسه زدی؟
...............................
برگزيده از خاطرات زنی که زياده خواهی جرمش بود

۴ نظر:

ناشناس گفت...

azi
biya mikham bahat harf bezanam...koja peidat konam?!
mishe mahz e rezay e bidinitam ke shodeh ye bar harf goosh bedi? dokhtar nnegaranetam. mifahmi?na hich vaght nafahmidi
azi salaye bedeh, dar biya az iyn posteye lanati ke dor e khodet pichidi, dareh zobet mikoneh.mifahmi? na nemifahmi
nemifahmi dariche ba khodet mikoni.
yani bazam vaysam negat konam?

گریزپا گفت...

ای بابا....من با حس شیشم باید حدس بزنم که این مهربون عصبانی کیه؟ من اونقدرم باهوش نیستم...عصبانی نباش ولی

ناشناس گفت...

بالاخره یکی دیگر هم مثل من نگران شده ولی نمی دانم چه باید بکنم یک فکر ی کردم نوشته هایت را دوباره بخوان شاید تاثیری دیگر داشته باشد

گریزپا گفت...

من به اندازه شادابی بهار خوبم
عاشقم
و پرم از روح سبز زندگی.....بلند بلند فکر میکنم
و من هم نگران شما با این همه قانون و قاعده هستم....
تنهاییم،عشثقم،دلخوریم،مستانگی ام و اشک و قهقهه ام را دوست دارم