جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۸

انسان دو بعدی

اين روز ها خيلی به ياد حرف بابام می يفتم که ميگفت آزاده آدمها خيلی راحت زندگیشون با رفتار وعملشون تبديل به جهنم ميشه و هیچ جهنمی بدتر از آشفتگی و جهنم درون آدمی نیست!
دور و برمُ نگاه ميکنم پُرم از تنهايی ولی هميشه حواسم بوده جهنم برای خودم درست نکنم. خیلی خوب میدونم که اين وجدان آدمی خيلی موجود عجيبیِ که درون هر کدوم از ما به یه مدلی و از یه گوشه ای بلاخره وبال گردنمون میشه... ميبينی اصلاً کوتاه نميياد!!!هر کی ببخشه اون نمی بخشه!!

دخترک آروم آروم از کنار پرچين جاده سبز ميگذره، به تمام قدمهای برداشتش فکر ميکنه، و توی دلش با تمام دلخوری ولی با آرامش و
دلی خالی از دلواپسی به همه چی یکبار دیگه و شاید برای آخرین بار فکر میکنه... دخترک وداع میکنه...آروم از کنار تو و خاطراتش رد ميشه، جاده سبز رو به رو به پاهایش قدرت برخواستن میدهد و هوای بهار و بوی علفهای وحشی در آغوشش میکشند..همه یاریش میدهند تا بی مهری این موجود زمینی را برای دلش مرهمی باشند...و حالا ديگه تو شبيه کلماتی... کلماتی دو بعدی...چرخی به دور کلماتت ميزنه و در کوچه باغها به دنبال انسان سه بعدی راه ميوفته...و تو در مه ناپديد ميشوی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

این دخترک خیلی شبیه دخترکی که من سالهاست میشناسم