یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۸

اسب وحشی


تو همان اسب وحشی صحرا ها باش
........
ديشب که خزيدم توی تختم داشتم با خودم ، خودم را مرور ميکردم...آخه من عاشق اين کارم
........
وقتی که بی پروا فکر ميکنم ميبينم که از جسم آدمها برای آدمی گاها حتی خاطره ای هم به جا نميمونه و شايد تنها چیزی که همیشه میمونه يک بوی آشناست که ياد آور اون لحظه هاست
پس صاحب جسم آدمی شدن، شوخی بیش نیست
ولی من اين روزها عاشق شور و شوق اون لحظه هايی شدم که يکی ميتونه بی پروا خودش باشه و من بتونم مختصات و حجم روحش را حس کنم و رها از"کی" و "کجا" ها و تمام این سوالها دوستش داشته باشم
دوستش داشته باشم و از کشف پيچ و خم های ذهنش لذت ببرم ... و دغدغه ام اين نباشه که کجا بود؟ که حجم جسمش در کدام فضا پیچید و گردید و آمد

مهمان روح وحشی و سرکش کسی باشی که مثل اسب وحشی بی زين و آزاد و رها زندگی ميکنه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

wow Azi che ghadr avaz shodi??? Ashegh shodi??? bego ke iyn harfaa ro vaghean rast migi? To digeh Azi 10 sal ppish nisti?hala motmayenam digeh
ye soal bokonam to ham asbe vahshi hasti midoni? dar morede jesmet ghezavati nemikonam vali rooh e sarkeshi dari
Hamishe Azadeh bash Azi koochooloo