دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۸

دامن کشان ساقی ميخواران

دامن کشان ساقی ميخواران از کنار ياران مست و گيسو افشان ميگريزد
...
توی ترافیک نشستیم این آهنگ زمزمه میکنه قلبم داره تیر میکشه ...چه سوز و صدایی ...میدونستم هفته دیگه این موقع فرسنگها دورم... بغضمُ قورت میدم... فقط میخواستم اون لحظه ها رو ثبت کنم حتی صدا و بوی ترافیک...قیافه راننده ماشین بغلی...موتوری که از دو میلیمتری آیینه تو زبردستانه فرمون میده و البته تو که با چشمهای تیزت حواست به همه چیز هست ...گاز، کلاج، ترمز، سیگار...دلم میخواست که همه چیز یه شکل دیگه بود ولی .....خوب یادمه که به هیچ چیز فکر نکردم دیگه ... فقط اون لحظه ها رو ثبت کردم... ساعتی بعد تندی الکل غم را برای ساعاتی از دلم برد
آره دلم برای چراغهای خیابون سهروردی هم تنگ شده......ولی تو و اون روز خاطره ای خیلی دورید امروز...خیلی دور

۳ نظر:

ناشناس گفت...

...

ناشناس گفت...

كــــاشكــــــــي
كــــاشكــــــــي
.
.
.
كــــاشكــــــــي

بلاش گفت...

میفهمم چی میگی.1000 بار تجربش کردم