یکشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۸

سبز، آبی


صفحه فيس بوک من و خيلی ها اين روز ها پر شده از رنگ های سبز و آبی
آقا ، خانوم عزيز ميشه کمی اون طرف تر بياستيد...دوست ندارم رنگی بشم
...

ما اصلا ملت عجيبی نيستيم... ما هم مثل همه جای ديگه دنيا سياست مدار هايی داريم که اندک دغدغه آنها حال و روز مردم است...و سياست يعنی رنگ...آبی، قرمز، سبز


تو هم این روزها آبی باش ... آنها که امروز دست به سینه نشستند و پرده کرکره آبی بر صورت و هیکل و آسمان خود کشیدند اکثرا همان هایی هستند که اگر همه سکوت کنیم و بار دیگه این بلای آسمانی با هاله نورانی بر سرمون نزول کنه، قلم بر میدارند و توفنده و کوبنده بر هر حرکت و کلام او میتازند، و اینجاست که من دقیقا نمیفهمم که سکوت و آبی شدن امروزشون آیا بیشتر به خاطر این نیست که رای ندادن انگاری که این روزها مد جامعه پیشرفته و فرهیخته و متفکر و انقلابی شده..و گویا اگر حتی بی رنگ بمانند انگشت های پر سوال به سمتشون دراز میشه.... ولی عزیزِ هموطنِ من، این تفکر آبی همه جای دنیا هست، در همین خاک غریبی هم که من در آن سکنی دارم خیلی ها بر همین رویه اند... پس برتو هم حرجی نیست

من صورتم را سبز و آبی و صورتی نمیکنم، ولی رای میدم و با این اعتراض احساساتی و بدون سیستم بسیار مخالفم
.....

ولی من اين روز ها سخت عاشق رنگ نارنجی شدم مثل همون روز ها که عاشق تو بودم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خانم اسدی از آخر تا به اول همه را خوندم... ولی بگو که هنورم قهقهه میزنی؟؟؟ یادمه با صدای خنده هات پیدات میکردیم....یادمه خنده خانوم دکترُ وقتی صدای خنده هات اون روز پیچیده بود توی دانشکده و خانوم دکتر یه نگاهی به ما کرد و گفت این یعنی جوونی برین به اسدی بگین بیاد سر کلاس....بعضی از نوشته هات خیلی غم داشت ولی برام بنویس که هنوز روحت زندس....هنوز هم انرژی فریاد کشیدن داری....بنویس که هنوزم آزاده ای...بنویس که غربت بی هویتت نکرده...بقیش تو ایمیل برات مینویسم...چه قدر حرف دارم برات
حسام

گریزپا گفت...

وای باورم نمیشه...من و از کجا پیدا کردی؟؟ خوبی؟
نمی دونم ..نمی دونم چه بلایی به سرم اومده؟تمیدونم هنوزم آزاده هستم یا نه؟؟؟ نمیدونم که هنوزم قهقهه میزنم یا نه... چه روزهایی بود... منتظر ایمیلت هستم